گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
حماسه حسینی
جلد سوم
مرد بزرگ يعنی چه ؟



مردان بزرگ تاريخ ، عظمت و بزرگی : مقياس عظمت و بزرگی افراد ،
شخصيت روحی آنها است . البته واضح است كه مقياس عظمت افراد مشخصات‏
بدنی يا نژادی آنها نيست . ما در تاريخ به افراد و اشخاصی بر می‏خوريم كه‏
آنها افراد برجسته تاريخ به شمار می‏روند و در صفحات تاريخ مانند قله‏های‏
كوه بر روی صفحه زمين برجستگی دارند و نمايان می‏باشند برخلاف ساير افراد
كه در حكم سنگريزه‏ها بر روی صفحه تاريخ به شمار می‏روند كه انسان در همان‏
نقطه بالخصوص اگر بايستد و مطالعه كند آنها را می‏بيند و بعضيها هم‏
اينقدر ريز و كوچكند كه اصلا ديده نمی‏شوند .
مثلا اسكندر و ناپلئون و نادر و شاه اسماعيل و امثال اينها افراد بزرگ‏
و برجسته تاريخند همانطوری كه انبياء بزرگ و اولياء
بزرگ الهی نيز مانند ابراهيم و موسی و عيسی عليهم السلام و محمد ( ص ) و
علی ( ع ) از برجستگان تاريخ و بزرگان بشريتند . حالا می‏خواهيم ببينيم‏
بزرگی دسته اول و دسته دوم با هم قابل مقايسه هستند يا نه ؟ البته نه .
زيرا درست است كه آن افراد از آنجهت كه همت بزرگ و اراده قوی‏
داشته‏اند و شعاع دائره خواستشان طولانی بوده و به كم و كوچك قناعت‏
نداشته‏اند ، و قهرا انسان وقتی كه همت و دلاوری برخی از آنها را می‏خواند
در مقابل عظمت آنها خيره و مبهوت می‏شود و احيانا سر تعظيم فرود می‏آورد
و در قلب خود يك نوع محبتی نسبت به آنها احساس می‏كند ( اثری كه از
شاهنامه فردوسی در نفوس پيدا می‏شود از اين نوع است ) ولی بزرگی دسته‏
دوم يك نوع ديگر و يك جنس ديگر است ، از آن نوع بزرگی است كه مقام‏
تقدس پيدا می‏كند تا آنجا كه نام آنها مقدس می‏شود همانطوری كه می‏بينيم‏
نام محمد ( ص ) و علی ( ع ) و امام حسين ( ع ) و همچنين ابراهيم و موسی‏
و عيسی عليهم السلام را هاله‏ای از قدس احاطه كرده است . چرا ؟ برای‏
اينكه درست است كه دسته اول بزرگ و عظيمند ولی عظمت آنها و درشتی‏
آنها از نوع عظمت و درشتی خودخواهی است . هر يك از آنها سبع بزرگی و
حيوان بزرگی هستند . فرق نمی‏كند : انسان در برابر كسی هم كه خيلی پرخور
است . و برابر ده نفر می‏خورد اعجاب و احيانا تحسين دارد . يكی خورنده‏
ريز است و ديگری خورنده درشت ، يكی جاه طلب ريز است و يكی جاه طلب‏
درشت ، مثلا يك كدخدای ده ده خانواری كه همه همت و آرزويش كدخدائی اين‏
ده است يك جاه طلب خرده پا است و آنكه دنبال كدخدائی قصبه هزار
خانواری می‏رود از نوع اولی است ولی درشتتر ، و آنكه دنبال حكومت يك‏
شهرستان يا يك استان و يا يك كشور می‏رود به همين نسبت درشتتر است و
آنكه سودای جهانگيری و جهانداری در سردارد يك جاه طلب درشتتر است .
شخصيت اينها عظيم است و شخصيت خودخواهی شأن عظيم است ، سبع عظيم و
جاه طلب عظيم و استثمارگر عظيم هستند . اينها وسعت روح و سعه شخصيت‏
پيدا كرده‏اند ولی تمام آن توسعه و وسعت در ناحيه حوائج شخصی خودشان است‏
، می‏خواهند تمام دنيا را در هاضمه بزرگ خود بريزند . اينها پرخورهای‏
روزگارند ، می‏خواهند همه دنيا را جزء خود بكنند ، همه شخصيتها را فانی‏
بكنند مگر شخصيت خودشان را و شخصيتهای طفيلی خودشان يعنی آن شخصيتها كه‏
جزء شخصيت آنها است و هضم شده در شخصيت آنها است . پس آنها بزرگند و
فعال ولی مانند غده سرطان كه يك سلول ، بی تناسب شروع می‏كند به رشد ، و
همان ، منشأ هلاكت بدن می‏شود . ولی دسته دوم توسعه شخصيت پيدا می‏كنند
آنطور كه مادر توسعه شخصيت پيدا می‏كند كه فرزند و شخصيت فرزند ، مستقل‏
و محفوظ و محترم می‏ماند و او همانطور برای آن شخصيت كار می‏كند كه برای‏
خودش كار می‏كند . او نمی‏خواهد آن شخصيتها را در خودش هضم كند بلكه‏
می‏خواهد آنها را حفظ كند و مستقل و محترم بشمارد . او به منزله غده سرطان‏
نيست ، به منزله يك روح قوی است كه در پيكر اجتماع می‏دود و همه را
زنده و فعال می‏سازد. او مصداق مخالف « من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين‏
فليس بمسلم » است . او شخصيت انسانيش توسعه پيدا كرده و روح بشری نه‏
حيوانی او بزرگ شده . او توسعه وجدان و ايمان پيدا كرده و به قول مولوی:

روح حيوانی ندارد اتحاد
تو مجو اين اتحاد از روح باد
گر خورد اين نان نگردد سير آن
ور كشد بار اين نگردد آن گران
ما چرا امروز فدائی حسين هستيم ؟ چون آنچه را پيغمبر فرمود كه « حسين‏
منی و انا من حسين » همه ما در خودمان احساس می‏كنيم يعنی حسين را از خود
و خود را از حسين جدا نمی‏بينيم . ما حسين را به صورت يك فرد كه منظورش‏
انجام تقاضاهای شخصی خود است نمی‏بينيم . ما او را يك روح كلی می‏بينيم‏
كه قبل از وقت در فكر ما بوده ، پس او از ما است و ما از او هستيم ،
او از بشريت است و بشريت از اوست ، او با روح ما و سرنوشت ما آميخته‏
است . ما از او و او از ما است .
توسعه شخصيت انسانی همان بود كه علی ( ع ) داشت و می‏فرمود :

و حسبك داء ان تبيت ببطنه
و حولك اكباد تحت الی القد (1)
يا می‏گفت : « و هذا اخو غامد و قد ورد خيله الانبار . . . و لو ان امرء
مسلمامات علی هذا اسفا » . . .
توسعه شخصيت اينست كه واقعا انسان بگويد :

من از بينوايی نيم روی زرد
غم بينوايان رخم زرد كرد
توسعه شخصيت اينست كه حسين ( ع ) فرمود : « انی لم
اخرج اشرا و لا بطرا » . . . يا گفت : « من رأی سلطانا جائرا مستحلا
لحرم الله